پرنياپرنيا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

دختری از جنس ماه (پرنیا جعفری)

يك روز كاري در اداره مامان

دختر گلم پرنيا امروز با من آومدي اداره آخه ديشب وقتي مي خواستي بخوابي به من گفتي مامان ميشه منو فردا با خودت ببري اداره منم صبح كه از خواب پاشدم ديدم خيلي قشنگ خوابيدي اول دلم نيومد تو رو از خواب بيدار كنم و ببرم اما يادم افتاد كه تو خيلي به قول دادن اهميت مي دي بنابراين تصميم گرفتم تا ساك لباسات و وسايلت رو جمع كنم بعد تو رو آروم بغل كنم و ببريم تو ماشين بابائي اما بمحض اينكه تو رو بغل كردم بيدار شدي و با چشماي قشنگت به من نگاه كردي و گفتي ماماني آفرين كه مي خواي منو ببري اداره تو چقدر مهربوني منم خوشحال شدم و تو رو بغل كردم و آوردم اداره . تو راه اداره به من گفتي مامان من گرسنه هستم و صبحانه مي خوام منم نزديك اداره كه يك نانوايي بود پياد...
18 فروردين 1390

13بدر

امروز من و پرنيا به همراه بابا مجيد و خاله و خاله زاده هاش رفتيم سيزده بدر آبعلي اونجا خيلي بهمون خوش گذشت بعد از صرف صبحانه با پرنيا و متين (پسر دختر خاله پرنيا) كه الان يكسال و يكماهشه رفتيم تا تاب و سرسره سواري كنند متين كه حالا براي از پله بالا رفتن كوچيكه توسط مادرش ندا از سرسره سواري فيض مي برد. وقتي باباي پرنيا به آن نقطه پارك آمد پرنيا با يك ذوق و شوقي فرياد كشيد بابا ببين متين چون خيلي كوچكيه نمي تونه از پله ها مثل من بياد بالا اما من چون بزرگ شدم مي تونم بيام بالا. بعد از اينكه حسابي تاب و سرسره سواري كرد به همراه جمع رفتيم رستوران تا نهار بخويم بمحض اينكه خدمه رستوران براي متين سوپ آورد پرنيا فرياد كشيد مامان مامان من خيلي سوپ...
13 فروردين 1390

آرزوی مشترک پرنیا و مامان

سلام دیشب وقتی می خواستیم بخوابیم پرنیا دست منو سفت گرفت و گفت مامان الهام یا فردا منو با خودت ببر سر کار و یا نرو سرکار و پیش من بمون از این حرفش خیلی دلم گرفت آخه این حداقل صدمین باریه که از من می خواد نرم سرکار و بمونم پیشش اما متاسفانه من نمی تونم سرکار نرم دلم می خواست تا این مطلب رو توی این وبلاگ که مال خودشه بنویسم تا در آینده پرنیا بفهمه که منم همیشه مثل او دوست داشتم تا پیش او باشم و از همه لحظات زندگی شیرینی که داشت فیض ببرم اما متاسفانه به خاطر نیازی که به کارکردن داشتم مجبور بودم او رو تنها بزارم و آرزوی داشتن یک زندگی عالی در کنار او  آن هم در دوران کودکی که از همه دوران شیرین تره را با خودم به گور ببرم . باید اقرا...
21 بهمن 1389
1